عاشق شروع روزهاي زيبا و پر از خدا با پايان آن شب هاي بی انتها و بي صدا هستم،خدا هرروز و لحظه را بخواهد معنا مي دهد هر دلي را كه بخواهد پرِ پرواز مي نهد آسمان را در شبهاي خاص پر از فرشتگان مي كند
هر كس را كه دوست بدارد عضوِ آزادگان مي كند.روز و شبي را پر از غم يا شادي مي كند و گاه و بي گاه با دل بندگانش بازي مي كند ، هر قدم از ما به دست تقدير اوست هر سلام ما نشانه تدبير اوست. مي شكفد هر لبخندي از روي او چشم بصيرت بايد ببيند سوي او.
مي سازد حالي هر دم براي بنده اش تا شايد پشيمانش كند از هر بدكرده اش؛نشان مي دهد محبتش را از راهي تا نيفتد آنكه را دوست دارد در چاهي.
خدا آمد و ساخت،روزی سرزمینی به نام و نیت روح الامینی. جایی که خشک بود و نداشت باران آنجا را همنشین کرد با بهاران. بذری به نام حسین(ع) بر آن کاشت ، محصولش عاشورا بود که برداشت . می خوریم از آن میوه ما تا هم اکنون و آن هر روز می افزاید مجنون بر مجنون.ساخت ده روزی به نام مُحَرَم،یکی در هیئت یکی در در محفل يكي در بهشت یکی كه ندارد اعتقادي در جهنم ، یکی در خواب یکی تا صبح بیدار یکی خسته یکی توشه بسته در انتظار ، یکی بر بام یا حسین(ع) می کند عَلَم، یکی مانند من دستی می برد بر قلم، یکی روضه و نذر بر پا می کند یکی بساط گناه بر جا می کند. خدا آمد و رنگ های شهر را زير خاک کرد ، لبخند را از روی لب ها پاک کرد. خدا با حسین(ع) بر عشق چوب حراج زد راه دنیا را برای مردم پُر از سراج کرد. ببین خدا در اين روز ها چه مي كند!چگونه می نازد! خود می سازد و خود بر آن می تازد.خدا عاشورا را ساخت و حسين(ع)به آن پرداخت.
امير حسنوندي از شوش دانيال(ع)
اینک زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کند.
دیگر تا آن نباء عظیم، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنهء مشکهای اهل حرم و بیابان تشنهء خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ امّا نه آن تشنگی که با آب سیراب شود ... او سرچشمه تشنگی است و می دانی، رازها را همه، در خزانهء مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود. امام سر چشمه راز است و بیابان طف، عرصه ای که مکنونات حجاب تکوین را بی پرده می نماید. مگر نه اینکه اینجا را عالم شهادت می نامند؟ و مگر از این فاش تر هم می توان گفت؟
روایت محرم، شهید مرتضی آوینی
به ادامه مطلب نیز مراجعه کنید...
عاشق شروع روزهاي زيبا و پر از خدا با پايان آن شب هاي بی انتها و بي صدا هستم،خدا هرروز و لحظه را بخواهد معنا مي دهد هر دلي را كه بخواهد پرِ پرواز مي نهد آسمان را در شبهاي خاص پر از فرشتگان مي كند
هر كس را كه دوست بدارد عضوِ آزادگان مي كند.روز و شبي را پر از غم يا شادي مي كند و گاه و بي گاه با دل بندگانش بازي مي كند ، هر قدم از ما به دست تقدير اوست هر سلام ما نشانه تدبير اوست. مي شكفد هر لبخندي از روي او چشم بصيرت بايد ببيند سوي او.
مي سازد حالي هر دم براي بنده اش تا شايد پشيمانش كند از هر بدكرده اش؛نشان مي دهد محبتش را از راهي تا نيفتد آنكه را دوست دارد در چاهي.
خدا آمد و ساخت،روزی سرزمینی به نام و نیت روح الامینی. جایی که خشک بود و نداشت باران آنجا را همنشین کرد با بهاران. بذری به نام حسین(ع) بر آن کاشت ، محصولش عاشورا بود که برداشت . می خوریم از آن میوه ما تا هم اکنون و آن هر روز می افزاید مجنون بر مجنون.ساخت ده روزی به نام مُحَرَم،یکی در هیئت یکی در در محفل يكي در بهشت یکی كه ندارد اعتقادي در جهنم ، یکی در خواب یکی تا صبح بیدار یکی خسته یکی توشه بسته در انتظار ، یکی بر بام یا حسین(ع) می کند عَلَم، یکی مانند من دستی می برد بر قلم، یکی روضه و نذر بر پا می کند یکی بساط گناه بر جا می کند. خدا آمد و رنگ های شهر را زير خاک کرد ، لبخند را از روی لب ها پاک کرد. خدا با حسین(ع) بر عشق چوب حراج زد راه دنیا را برای مردم پُر از سراج کرد. ببین خدا در اين روز ها چه مي كند!چگونه می نازد! خود می سازد و خود بر آن می تازد.خدا عاشورا را ساخت و حسين(ع)به آن پرداخت.
امير حسنوندي از شوش دانيال(ع)
اینک زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته که غروب کند.
دیگر تا آن نباء عظیم، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنهء مشکهای اهل حرم و بیابان تشنهء خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ امّا نه آن تشنگی که با آب سیراب شود ... او سرچشمه تشنگی است و می دانی، رازها را همه، در خزانهء مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود. امام سر چشمه راز است و بیابان طف، عرصه ای که مکنونات حجاب تکوین را بی پرده می نماید. مگر نه اینکه اینجا را عالم شهادت می نامند؟ و مگر از این فاش تر هم می توان گفت؟
روایت محرم، شهید مرتضی آوینی
زماني كه همه آمدند،حسين(ع) شروع كرد به بيرون رفتن
اي همسفر زينب!
كار تو، نبش قبرهاي هر روزه ي مردم بود: قبرهاي روزمرّگى و عافيت طلبى و عادت، قبرهاى سر به زيرى و سكوت و سلامت، قبرهاى "بيعت كردن" و "به روى خود نياوردن"!
از مدينه ـ به مكه كه در آمدى ـبر سر چهارراه اطلاعاتى اسلام *ـ چهار ماه، انتظار كشيدى كه همه مردم جمع شوند، و درست در همان وقتى كه همه آمدند، تو شروع كردى به بيرون رفتن! و اين يعنى:
آب زدن بر چشم هاى خواب آلودهء ساده بين، در هم شكستن قبرستان هاى بسته بندىِ شبانه روزى، فرو پاشاندن ديوهاى دروغ و دورويى، و گسستن "بند" از دست و پاى نگاه و حركتِ بنده هاى خدا ـ براى خوب ديدن و رها شدن و به خداى خود پيوستن...
"مَن كانَ فينا باذلاً مُهْجَتَهُ؛ وَ مُوطِنّاً عَلي لِقاءِ اللهِ نَفْسِهُ؛ فَليَرحَلْ مَعَنا فانني راحل مصبحاً، ان شاء الله تعالي"**
هر كه از خون دل خويش، مى تواند مايه بگذارد و براى ديدار الهي، جانمايه دارد ـ پاىْ فرا پيش نهد و با ما بيايد؛ كه من، خود بامدادان به راه خوهم افتاد. ان شاء الله!...
* از كلامات رهبر عزيز انقلاب، در پيام به حجاج:" حج، چهارره عظيم تبادل اطلاعات جهان اسلام است."
**كلام مبارك مولا، امام حسين(ع) در هنگام حركت از مكّه
اگر شهادت نبود، ابوالقاسم حسینجانی
زینب (س) و شرح شهادت
شهادت، طرح کربلاست ـ
و اسارت، شرح آن!
طرح ِ شهادت ، بدون شرح اسارت، کامل نیست....
عاشورا، تقدیر تاریخی انسان است:
طرحی ازلی ـ ابدی، برای زنده ماندن ِ انسان !
عاشورا، یک نیمروز، بیشتر نیست
که در آن، شهادت ـ به روشنی ـ بر سر ِ تکلیف ِ خویش، ایستاده است!
و بعد از آن،
این "اسارت " است که باید به رسالت خویش بر پای خیزد
و همان یک روز را، در برابر چشم همهء روزگار بگیرد! ....
خبر دادن و خبردار کردن، نقش اصلی ِ اسارت است:
همه باید خبر دار بشوند
همه باید بفهمند چه شده است!
هنر دردمندانه اسارت در این است که نمی گذارد، هیچ کس در بی خبری به سر آورد!
همه باید از ماجرای کربلا، سر در آورند
دغدغهء اسارت،
این است که نکند کسی نفهمید باشد که بر کربلا، چه گذشته است؟! ...
اشعار كوتاه
والشمس و ضحيها
زآن قافله مفهوم منا پيدا بود زآن حنجره آيات خدا پيدا بود
از گردش سرها به سر نيزه و چوب منظومه ي والشمس و ضحي پيدا بود
حسين اسرافيلي
وداع
وداعي با سر و جان كرده اينك ملائك را هراسان كرده اينك
هلا ، اهل حرم بيرون بياييد حسين آهنگ ميدان كرده اينك
سيد حسن محمودي ثابت (سهيل )
قنوت
دريا به طلب از برهوت تو گذشت يك قافله نعره از سكوت تو گذشت
آنروز اگر چه تشنه بودي اما صد رشته قنات از قنوت تو گذشت
سيد حسن حسينی
مقتدا
عالم همه خاك كربلا بايدمان پيوسته به لب خدا خدا بايدمان
تا پاك شود زمين ز ابنای يزيد همواره حسين مقتدا بايدمان
سيد حسن حسينی
تفسير خجسته
شوريده سری كه شرح ايمان می كرد هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می كرد
با نای بريده نيز بر منبر نی تفسير خجسته ای ز قرآن می كرد
سيد حسن حسينی
عاشقي را ...
عاشقی را جگری می بايد احتمال خطری می بايد
نتوان رفت در اين ره با پای عشق را بال و پری می بايد
تو نئی مرد چنين دريايی رند شوريده سری می بايد
هست هر قافله را سالاري هر كجا پاست، سری می بايد
ناز پروردْ كجا، عشق كجا؟ عشق را شور و شری می بايد
http://www.emamhossein.com